متن سخنرانی امام حسین علیه السلام، شهید بددینی | جلسه چهارم و پنجم

باسلام و احترام
ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان، در ادامه پیاده سازی متنی جلسه چهارم و پنجم سخنرانی امام حسین علیه السلام، شهید بددینی که توسط خبرگزاری ایکنا انجام شده است، بازنشر می شود.

تاریخ سخنرانی: 4 شهریورماه 1399 مصادف با 5 محرم الحرام 1442 - (خلاصه جلسه 4 محرم الحرام نیز در این سخنرانی بیان شده است.)


گمشده حقیقی انسان لقاء ذات اقدس الهی است / فرایند حرکت انسان در قوس نزول و صعود

شما هماهنگ با کیفیت خلقت که هدفی برای آن معین شده، عمل می‌کنید. گوسفند را به کلاس درس نمی‌آوریم، چون کیفیت خلقش این را اقتضا نمی‌کند. اما در مورد انسان کیفیت خلقت، فقط تن و عالم ملک نیست، بلکه کیفیت خلقت انسان، حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد. ما دنبال آن گمشده‌ای می‌گردیم که جانان است و لقای او را می‌خواهیم.

به گزارش ایکنا؛ چهارمین {و پنجمین} جلسه از مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) با سخنرانی دکتر محمد اسدی‌گرمارودی، استاد دانشگاه صنعتی شریف، امروز، چهارم شهریورماه، به صورت مجازی برگزار شد که متن آن را در ادامه می‌خوانید؛

نخستین گام بددینی، عدم معرفت صحیح در خداشناسی و نشناختن هدف خلقت و در نتیجه نداشتن حرکت درست در مسیر هدف درست است. آیات فراوانی در قرآن به این مسئله اشاره دارد.

از جمله سوره عصر که فرمود: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، سوگند به عصر که انسان‌ها در خسران هستند و معنای خسران عمیق‌تر از ضرر است، یعنی نه تنها سود نکردند، بلکه سرمایه را نیز از دست داده‌اند. این سرمایه انسانی که عمر او است و قوایی که او را می‌تواند به کمال برساند، از بین می‌رود، مگر برای آن دسته‌ای که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند.

ایمان تنها ایمان به وجود خدا نیست، بلکه ایمان به هدف آفرینش است و عمل صالح نیز یعنی حرکت درست در راستای آن هدف. اگر بنده، خدا را قبول داشته باشم، اما هدف را نشناسم یا هدف را بشناسم و حرکت درست که لازمه رسیدن به هدف است در پیش نگیرم، خاسر هستم. هدف از خلقت با توجه به آیات قرآن، رجوع الی الله و لقاء الله است. این بازگشت نیز یک حرکت و بازگشت مکانی و فیزیکی نیست، بلکه یک حرکت در جهتی است که خداگونه شویم. یعنی ویژگی‌ها و صفاتی را که ذات اقدس الهی دارد و می‌پسندد که در ما ایجاد شود، به اندازه توان انسانی، از آن صفات برخوردار شویم. حال اگر راه رسیدن به این هدف عبودیت است، چه عملی عبادت محسوب می‌شود؟ عملی که قربةالی‌الله باشد.

انسان در قوس نزول و صعود

این قرب نیز قرب زمانی و مکانی نیست، بلکه قرب مقامی و صفاتی است. اگر خدا کریم است، باید به صفت کرم خدا نزدیک شویم. پس معنای رجوع الی‌الله بازگشت به ارزش‌های الهی است. این بحث را از نظر فلسفی هم تبیین کردیم. اما در نگاه عرفانی با توجه به آیات قرآن و روایات، بحث بسیار دقیق و عمیقی صورت گرفته است. عرفای اسلامی می‌گویند کیفیت خلقت انسان که بر مبنای آن کیفیت خلقت، خالق هستی هدف را برای انسان معین کرده اینگونه است که از دو قوس نزول و صعود برخوردار است.

منظور از قوس نزول چیست؟ عالم هستی آن‌طور که خدا قرار داده و در آیه ۵۴ سوره اعراف اشاره فرموده است که: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»، خدا هم عالم خلق و هم عالم امر دارد. تفاوت عالم خلق و امر چیست؟ عالم خلق، عالم ماده و مُلک است که اقتضای آن نیز مادی است. عالم امر عالم مجردات و مافوق مادیات است و اگر عالم ماده و خلق را مُلک بمانیم، عالم مافوق ماده و امر را ملکوت می‌نامیم. انسان از عالم امر برخوردار شده است. گرچه در عالم خَلق است و جنبه‌های خلقی هم دارد، اما از عالم امر برخوردار شده و معیت این دو عالم با تجلی الهی، حقیقت وجود انسان را رقم می‌زند.

در سوره مومنون در مورد خلقت انسان می‌خوانیم که ذات اقدس الهی در آیات ۱۲ تا ۱۴ اینگونه می‌فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ...» که به مراتب خلقت انسان اشاره دارد و اینها یعنی بدن و خلق آدمی که جنبه ملک آدمی است. اما آیه ادامه دارد و می‌فرماید «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» یک خلقت دیگر و یک موجودیت دیگر و یک آفرینش دیگری برای این انسان قرار دادیم پس «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» برای «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» مطرح می‌شود. در تفسیر قرآن از امام علی(ع) نقل است که از ایشان پرسیدند اینکه یک موجودیت دیگری به انسان داده شده است که علاوه بر موجودیت مادی است چیست؟ فرمود این همان است که فرمود: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی». پس این «أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَر» یعنی برخورداری جنبه خلقی از جنبه ملکوتی و عالم امری حضرت حق که روح است.

ذات اقدس الهی در مورد روح می‌فرماید: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» فرمود روح از امر خدا است و نه خلق خدا. تفاوت این عالم امر و خلق اینگونه است که عالم خلق، زمان و تدرج می‌خواهد، اما عالم امر این اقتضائات را ندارد. در سوره بقره فرمود «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»، آسمان و زمین را برای شما ابداع کرد، اما اگر حکم خدا به امر تعلق بگیرد، می‌گوید باش پس می‌شود. در آیه ۳۸ سوره قاف فرمود خلقت آسمان و زمین در شش روز بوده است، چون عالم ماده، عالم مکان و زمان و حرکت است، اما وقتی جنبه امری برای خلقت مطرح می‌شود، می‌گوید «باش، پس می‌شود». اگر ما بخواهیم چیزی را ایجاد کنیم، یعنی دانشگاهی را بسازیم، زمان می‌برد، اما در ذهن که بخواهیم ساختمانی ایجاد کنیم، ایجاد می‌شود و این قدرت امری ما است. اینکه خدا هم از عالم امر و هم از عالم خلق قرار داده، قوس نزول است. چون حقیقت امری و روحی که برای مافوق ماده است به عالم پایین‌تر به صورت تجلی نزول کرده و با بدن ما معیت پیدا کرده است که در اختیار ما نبوده و خدا خواسته انسان از جنبه عالم ملکوتی که بالاتر از عالم ملک است، نیز برخوردار باشد.

لذا اگر برخی عرفا گفته‌اند «مرغ باغ ملکوتم، نی‌ام از عالم خاک» حقیقت روح را که برای عالم امر است، مرغ باغ ملکوت حساب کرده که این بدن را هم به عنوان یک قفسی که در آن قرار گرفته تشبیه نموده است که می‌شود قوس نزول.

توان انسان برای صعود به عالم ملکوت

حالا که ما از عالم بالا هستیم، گرچه در عالم خاکی قرار داریم، آیا نمی‌توانیم به عالم بالا برگردیم؟ «ما ز بالاییم و بالا می‌رویم، ما ز دریاییم و دریا می‌رویم»، چون ما حقیقتی هستیم که از عالم امر برخورداریم، لذا کیفیت وجود ما اینطور است که دو کشش و جاذبه داریم؛ یکی برای پرواز به سوی ملکوت که قربه الی الله و رجوع الی الله معنا پیدا می‌کند و یک جاذبه به عالم ملک، یعنی تعلقات مادی پیدا کردن و به این عالم دلخوش بودن.

آن جنبه ملکوتی وجود ما که از عالم امر است در ادبیات عرفانی جان گفته می‌شود و این جنبه مُلکی وجود ما را تن می‌گویند. سعدی می‌گوید «تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیبا است نشان آدمیت»، حافظ می‌گوید «حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم، خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم»، یعنی درست است که من تن دارم و این تن محسوس است، اما حقیقت وجود من جان من است. تن، ملک را می‌خواهد و لذا غذای تن، مربوط به عالم ملک است. پوشش تن مربوط به عالم ملک است، اما قضای جان، مربوط به عالم امر است و پوشش جان لباس تقوی است. اگر مولوی می‌گوید «جان گشاید سوی بالا بال‌ها، در زده تن در زمین چنگال‌ها»، یعنی تن در زمین گیر افتاده، اما جان می‌خواهد به سوی جانان پرواز کند.

جان، امر و جانان حضرت حق است. اگر می‌گوییم روح خدایی در ما تجلی کرده، به این معنا نیست که از روح خدا یک تکه کنده و به ما داده شده است، چراکه این مربوط به عالم مُلک است و این تجافی است. اما اگر یک انسان از علمش به دیگری بدهد، از علم‌دهنده کم نمی‌شود. معیت علم او با این متعلم را می‌گویند تجلی، لذا خدا با تجلی از روحش که برای عالم امر است به ما داده است، لذا جان، جانان را می‌خواهد. «چون به جان فانی شدی آسان به جانان ره بری، زانکه از جان تا به جانان تو ره دشوار نیست».

جان، جانان را می‌طلبد

هدف بر مبنای نحوه خلقت هر مخلوق معلوم می‌شود. اگر درخت تبریزی را در باغی کاشتید و بپرسم چه هدفی دارید؟ می‌گویید چوب می‌خواهید، چون کیفیت این درخت، میوه دادن نیست. شما هماهنگ با کیفیت خلقت که هدفی برای آن معین شده عمل می‌کنید. نمی‌شود گاو و گوسفند را به کلاس درس آوریم، چون کیفیت خلقشان این را اقتضا نمی‌کند. اما در مورد انسان کیفیت خلقت فقط تن و عالم ملک نیست، بلکه کیفیت خلقت انسان که حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد، آن حقیقت جان انسان است که از عالم امر است. جان، جانان می‌طلبد. اگر حافظ می‌گوید «در اندرون من خسته دل ندانم کیست، که من خموشم و او در فغان و در غوغا است»، این غوغای درون من، یعنی دنبال آن گمشده‌ای می‌گردد که جانان است و لقای او را می‌خواهد. لذا فرمود: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ»، آیا بنا نیست برگردید؟ این بازگشت به سوی خدا بر مبنای این نحوه خلقت ما است.

مولوی اگر ناله سر می‌دهد که «بشنو از نی چون حکایت می‌کند»، فواد کرمانی این را تفسیر کرده و می‌گوید فریادش از این بلند است که به درد فراق از حقیقت عالم معنا مبتلا شده است که نکند تعلقات در این عالم من را گیر بیندازد و حرکت به سوی حضرت حق را فراموش کنم. لذا آیه ۳۸ سوره توبه این است که: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ»، چه شده شما را که وقتی می‌گوییم در راه خدا حرکت کنید، روی زمین سنگینی می‌کنید؟ آیا آنقدر تعقلات دنیا شما را وابسته کرده و آنقدر به این عالم چسبیده‌اید که به همین حیات دنیوی راضی شده‌اید؟ این زندگی ملکی، متاع اندکی است که باید در راستای آن هدف بهره بجوییم.

لذا وقتی کیفیت وجود ما این است که در قوس نزول با قانون و مشیت الهی برخوردار از عالم خلق و امر شدیم، توان بازگشت در قوس صعود به سوی آن ارزش‌ها را داریم. اگر باز حافظ می‌گوید «تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر، ندانمت که در این دامگه چه افتاده است»، اشاره به همین مطلب است و اشعار فراوان عرفا در این زمینه بسیار زیاد است.

به اقتضای این کیفیت خلقت خداوند برای ما این حرکت را که به سوی خود حضرت حق منتهی شود، پذیرفته است. لذا هدف را لقای رب قرار داد و راه را بازگشت در این قوس صعود به طرف او قرار داد و آن کسی که این بازگشت را بر مبنای دین صحیح و نظام الهی قبول می‌کند، می‌شود عبدالله. راه، عبودیت است و کسی که این راه را از همه بهتر طی کرد و بهترین مقام عبودیت را پیدا کرد، مقام ختمی‌مرتبت است که می‌گوییم «اشهد ان محمدا عبده و رسوله» که مقام عبودیتش مقدمه مقام رسالت است چون عبد بود و به این مقام قرب رسید از این رسالت برخوردار شد. پس عمل صالح لازمه عبد شدن است.

برای اینکه در دینداری درست این هدف را بشناسیم و پیش برویم، باید به دین صحیح و قرآن و روایات و سیره معصومین مراجعه کنیم. در گذشته آمدند و گفتند اگر پیامبر(ص) اینطور گفته است ما صلاح می‌دانیم تغییر دهیم. آیا در فقه غیرشیعه قیاس و استحسان راه نیافته است؟ یعنی بر مبنای تشخیص شخصی خودم آنجایی که لازم بدانم حکمی را تغییر دهم، تغییر می‌دهم. اگر لازم باشد دستورالعملی خلاف آنچه خدا و رسولش گفته، صادر می‌کنم. همین کاری که در صدر اسلام کردند و امام حسین(ع) فرمودند «اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ»، نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود؟

عمل قرار بود صالح باشد تا در قوس صعود به اقتضای کیفیت وجودیمان در قوس نزول رجوع الی الله داشته باشیم و به مقام قرب الهی نائل گردیم، اما حق را واژگونه کردند. حضرت(ع) فرمودند این چه زندگی ننگینی است که خلاف حق و در راستای هدف ظالمان است. چرا پیامبر(ص) تأکید کردند و در منابع آمده است که علی(ع) با حق و حق با علی(ع) است؟ یعنی اگر قرار است بعد از پیامبر(ص) شما در این مسیر درست حرکت کنید، باید به علی(ع) رجوع کنید. امام حسین(ع) نیز فرمود نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود؟ اما این تغییر، امروزه نیز وجود دارد و در اسلام‌شناسی وارد شده است.

پس با توجه به کیفیت خلقت انسان که از عالم امر برخوردار است، در دینداری صحیح باید انسان هدفی را که خالق عالم امر برای او معین کرده بشناسد و در آن مسیر حرکت کند، اما برخی از دینشناسان عصر ما می‌گویند تمام هدف ارسال رسل و انزال کتب، یعنی وحی برای این است که انسان یک زندگی سالم دنیوی داشته باشد و به این آیه استناد می‌کنند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، اگر رسولان را فرستادیم و کتاب نازل کردیم و میزان قرار دادیم، یعنی همه آنچه از طرف خدا به عنوان عوامل هدایت قرار داده می‌شود، برای این است که عدالت اجتماعی محقق شود. اما آیا این بدشناسی دین نیست؟

نه اینکه عدالت اجتماعی لازم نباشد، اما آیه‌ای که می‌فرماید «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» و «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» به چه معنا است؟ پس نمی‌توان گفت «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، هدف است، بلکه باید گفت وسیله است. همانطور که عبادت وسیله است. یعنی اگر فرمود «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»، یعنی به وسیله عبادت به قرب نائل شوید و عدالت اجتماعی برای عبودیت و سیر الی الله، جامعه را آماده می‌کند.

گزارش از مرتضی اوحدی


لینک پیاده سازی متنی در خبرگزاری ایکنا