متن سخنرانی امام حسین علیه السلام، شهید بددینی | جلسه دوم

باسلام و احترام
ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان، در ادامه پیاده سازی متنی جلسه دوم سخنرانی امام حسین علیه السلام، شهید بددینی که توسط خبرگزاری ایکنا انجام شده است، بازنشر می شود.

تاریخ سخنرانی: 1 شهریورماه 1399 مصادف با 2 محرم الحرام 1442


نخستین گام در دین‌شناسی صحیح معرفه‌الله است / کناره گرفتن از ائمه(ع) موجب انحراف می‌شود

محمد اسدی‌گرمارودی، استاد دانشگاه صنعتی شریف، بیان کرد: برای شناخت بددینی و دین آلوده در ابتدا باید دین صحیح را بشناسیم و در اینجا نیز مسئله اعتقادی اهمیت فراوانی دارد و در روایات اهل بیت(ع) نخستین گام در دین‌شناسی صحیح، عبارت از معرفه‌الله است. آنها که از اهل بیت(ع) فاصله گرفتند، نتوانستند به خدا معرفت پیدا کنند و گفتند خداوند از آفرینش هدفی ندارد، بنابراین کارشان به انحراف کشیده شد.

به گزارش ایکنا؛ دومین جلسه از مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) با سخنرانی محمد اسدی‌گرمارودی، استاد دانشگاه صنعتی شریف، امروز، یکم شهریورماه، به صورت مجازی برگزار شد که متن آن را می‌خوانید؛

اولین سوالی که مطرح می‌شود این است که بددینی چیست و در زمان امام حسین(ع) این بددینی چه بود؟ در امت اسلامی چگونه پیدا شد و چه عواملی باعث این بددینی شدند و آیا در عصر ما هم به وجود می‌آید یا خیر؟ و آن عواملی که موجب شد در صدر اسلام و در امت اسلامی بددینی پیدا شود، در عصر ما هم هست یا خیر؟ و این بددینی در زمان امام حسین(ع) به کجا رسیده بود که امام شهادت را به آن قیمت پذیرفتند؟ همچنین باید ببینیم طرح این بحث و روشن شدن پاسخ این سوالات برای امروز ما چه پیامی دارد و با توجه به فهم آن پیام، وظیفه امروز ما به عنوان مسلمان چیست؟

ملاک در شناخت حق و باطل چیست؟

برای فهم بددینی، ابتدا باید دین صحیح را بشناسیم و سپس دین آلوده و دینی که از مسیر دین صحیح جدا شده را با آن دین صحیح مقایسه کنیم و متوجه خطرات و اشتباهاتش بشویم. معروف است که در جنگ جمل، شخصی دچار حیرت شد و سراغ امام علی(ع) آمد و گفت، متحیرم، چراکه این طرف جبهه شما و اصحاب برجسته پیامبر(ص) هستید و آن طرف نیز همسر پیامبر(ص) و برخی از اصحاب قرار دارند. حال حق با کیست؟ عبارت مولا(ع) که حقیقت را برای ما تبیین می‌کند و راه را روشن می‌کند، این است که فرمودند «اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعرِف اَهْلَهُ، وَ‌ اِعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»، اول حق را بشناس و بعد ببین آنانی که پیرو حق هستند چه کسانی‌اند، همچنین باطل را بشناس و سپس دنباله‌روان باطل را شناسایی کن. لذا ما باید ابتدا دین صحیح را بشناسیم و با توجه به معرفت و شناختی که از آن دین صحیح پیدا می‌کنیم، دینداری‌هایی که با دین صحیح وفق نمی‌دهد، به عنوان بددینی و دین تحریف‌شده بشناسیم.

دین شامل عقاید، احکام و اخلاق است و مهم‌ترین امر دینی، امر اعتقادی است که در مبنای دینی ما به عنوان اصول دین و پایه و اساس دینداری معرفی شده است. در بحث عقاید نیز اصل اولیه و رکن اساسی، توحید و خداشناسی است. امام علی(ع) در خطبه اول نهج‌البلاغه فرمودند نخستین گام دینداری و اولین پایه‌های دینداری، معرفت خداوند است، چون دین به عنوان راهی است که خدا برای ما معین کرده است و می‌توانیم بر اساس آن حرکت کنیم و به هدف اصلی خود برسیم. لذا اولین اصل در دینداری، معرفت درست خود حضرت حق است.

امام صادق(ع) در دعایی که به شیعیان آموختند، همین معنا را منتقل می‌کنند. می‌فرمایند اینطور دعا کنید: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى». نخستین مرحله معرفت را که از خدا درخواست می‌کنیم، معرفت خود پروردگار است. می‌گوییم خدایا توفیقی عنایت کن که نسبت به خودت معرفت پیدا کنم، چون اگر تو را نشناختم، رسولت را نمی‌شناسم و اگر رسول تو را نشناسم، حجتی که قرار است، بعد از رسول برای من حجت باشد، نمی‌شناسم و اگر او را نشناسم، در دین دچار گمراهی می‌شوم.

اولین مرحله در دین‌شناسی معرفت خدا است

پس، اولین مرحله، معرفت خدا است. اما یک مشکل بزرگی که در شکل دینداری غلط در طول تاریخ به ویژه در امت اسلامی پیدا شد، این نبود که فقط اعتراف به وجود خدا نکنند. قبل از اسلام، افراد بت‌پرست بودند و اشخاصی بودند که منکر خدا می‌شدند یا بت‌ها را به عنوان خدا محسوب می‌کردند، اما با آمدن اسلام و نحوه تبلیغات پیامبر اسلام(ص) مسئله بت‌پرستی از بین رفت و خداپرستی حاکم شد و شعار «لا اله الا الله» بر سر زبان‌ها افتاد. اما آیا صرف اعتراف به اینکه خدا هست و ما عبدالله هستیم، کافی است؟ یا باید در این مسئله که اولین مرحله در دینداری معرفت خدا است، تأمل کنیم و ببینیم این معرفت باید چطور باشد؟

دو امر را باید در بحث معرفت خدا به صورت دقیق بشناسیم و اثر این شناخت دقیق و درست را در نحوه عمل و چگونگی زندگی خود پی ببریم. اولین نکته که جلسه گذشته بیان شد و نیاز به بحث دارد، بحث حکمت الهی است. خدایی که می‌شناسیم حکیم است. در بحث خداشناسی یک بحث اثبات وجود خدا را داریم که اعتقاد به وجود خدا است و یک بحث هم صفات خدا است که این بحث اگر دقیق‌تر از بحث اصل اثبات وجود خدا نباشد، کمتر هم نیست. آنجا نحوه خداشناسی ما است که نحوه دینداری را روشن می‌کند و این نحوه خداشناسی بعد از قبول اصل وجود خداوند به نحوه معرفت ما نسبت به صفات خدا است که باعث می‌شود دینداری ما شکل گیرد.

لازمه حکمت خدا چیست؟

یکی از این صفاتی که قطعا باید در معرفت خدا مورد توجه دقیق واقع شود، مسئله حکمت پروردگار است که خداوند حکیم است. اما لازمه حکیم بودن خدا این است که به عنوان فاعل مختار از فعل خود هدفی داشته باشد وگرنه کار او عبث و بیهوده خواهد بود. در آیه 115 سوره مومنون آمده است که «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا»، یعنی آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ام؟ که همین نکته را توجه می‌دهد که فعل خدا نمی‌تواند عبث باشد، پس اولین امر دینداری صحیح در بحث توحید و معرفت خدا این است که در شناخت و معرفتی که نسبت به خدا پیدا می‌کنیم، به این نکته توجه داشته باشیم که هدف خدا از خلقت ما انسان‌ها چیست. اگر قرار است از انسانیت خود بهره‌مند شویم و اگر قرار است به مواهب انسان بودن برسیم، باید هدف خلقت انسان را بر مبنای خالق حکیم انسان بشناسیم و این نخستین قدم است.

برای روشن شدن بحث مثالی می‌زنم. اگر قرار است باغی داشته باشیم، می‌دانیم که درخت سیب و گلابی و ... بر مبنای نظام آفرینش و قانون خلقت، به گونه‌ای آفریده شده است که اگر شرایط لازم را فراهم کردیم، این درخت سیب، سیب می‌دهد، اما در قانون خلقت برای درخت بید، چنار و سرو، میوه‌ای به این معنا پیش‌بینی نشده است. حالا اگر من با هدف معین شده خالق هماهنگ نشوم، بهره‌مند نخواهم بود. باید دید آن نظام آفرینش برای این درخت چه چیزی معین کرده است یا نظام آفرینش چه سیری را در نظر گرفته است و باید با آن هماهنگ شد.

معصومین کسانی هستند که می‌توانند نحوه هماهنگ شدن ما با این نظام خلقت را بیاموزند، اما اگر از آنها فاصله بگیریم، منحرف می‌شویم. افرادی که از شارحان قرآن و دین فاصله گرفتند، گفتند اگر بگوییم افعال خدا مُعلل به اغراض است، خداشناسی ما اشکال پیدا می‌کند، چون غرض هر فاعل مختار، رفع نیاز از خود است. اگر بنده درس می‌خوانم، غرضم رفع جهل خودم است و اگر کار اقتصادی می‌کنم، غرض من رفع نیاز اقتصادی خودم است و اگر تفریح می‌کنم هم غرضم رفع نیاز خستگی است. چون نیاز دارم، پس غرض دارم و اینها می‌گویند اگر بگوییم خدا غرضی از خلقت داشته، پس معلوم است که خدا نیازمند بوده است و چون خدا نیازمند نیست، پس غرض ندارد.

در مورد این افراد آن مثل معروفی که در ادبیات داریم، صدق می‌کند که از چاله در آمدند و به چاه افتادند و یا به تعبیری خواستند ابرو را اصلاح کنند، چشم را کور کردند. به گمان اینکه در معرفت خدا دچار مشکل نشوند که بگویند اگر خدا غرض و منظوری دارد، پس یعنی نیازمند است و چون خدا غنی و بی‌نیاز است و نمی‌تواند غرض داشته باشد، این هدف آفرینش را بر مبنای خالق هستی نادیده گرفتند.

اینجا اول باید آن شبهه را جواب دهیم و بعد اثر سوء این جهل را روشن کنیم که چه مشکلاتی را ایجاد کرده که امروزه نیز گرفتار برخی دین‌شناسانی هستیم که معصومین را کنار گذاشته‌اند. اولاً باید در جواب این افراد بیان کنیم که آیا هر فاعلی غرضی که برای فعلش دارد، برای رفع نیاز خود است یا می‌شود فاعل، غرض از فعل را رفع نیاز دیگران و لطف به دیگران قرار دهد؟ در انسان‌‌ها چون بی‌نیاز محض نیستیم، نوعی از نیاز برای ما مطرح است، اما در عین حال، مواردی پیش می‌آید. مثلا یک معلم را تصور کنید که نیاز به پول نداشته باشد و فقط بیاموزد، اما به جهت لطف به شاگردانش که آنها را عالم کند. اینجا غرض دارد، اما غرضش رفع نیاز خود نیست، بلکه لطف به دیگران است.

بنابراین در مورد ذات اقدس الهی باید بگوییم که خدا بی‌نیاز محض است و وقتی یک فاعلی بی‌نیاز شد، چون کار عبث و بیهوده هم قبیح است و قبیح از ذات اقدس الهی سر نمی‌زند، پس نمی‌تواند فاعلی باشد که هدف نداشته باشد، اما آن غرض و هدف برای رفع نیاز خود نیست، چون اگر اینگونه باشد، سالبه به انتفاع موضوع است، چون نیازی ندارد که رفع کند، بلکه لطف به بندگان است و غرض، کمال فعل است نه فاعل.

ملاهادی سبزواری در منظومه اشاره می‌کند که مقتضای عنایت خدا و مقتضای لطف داشتن خدا این است که فعلش را به غایت و کمالش برساند و به تعبیری، اهداف و غایات و غرض در ما ممکن الوجودات (انسان ممکن الوجود است در برابر خداوند که واجب الوجود است)، کمال فاعل است، اما در واجب الوجود، برای کمال فعل است. این معنا را وقتی برخی از اشخاص نفهمیدند و درِ خانه اهل بیت(ع) را بستند و سراغ معلمین واقعی دین نرفتند و آمدند و گفتند خدا غرضی ندارد دچار انحراف شدند.

از آنها سوال می‌کنیم که اگر خدا از خلقت غرضی ندارد، سیر و سلوک چطور معنا پیدا می‌کند؟ در بسیاری از آیات قرآن تأکید بر ایمان و عمل صالح شده است، اما اگر بگوییم هدفی در کار نیست، این عمل صالح چطور معنا پیدا می‌کند؟ این افراد چون از در خانه اهل بیت(ع) فاصله گرفتند، دچار سردرگمی شدند و یک نفر مانند سفیان بن عیینه که از متکلمین و متفکرینی است که می‌خواهد دین اسلام را معرفی کند می‌گوید هرچه خدا در قرآن از خودش توصیف کرده را نباید تفسیر کرد. تفسیر این آیات، تلاوت آنها و سکوت در مورد آنها است. اما رضوان خدا بر علامه طباطبایی که در اصول فلسفه و روش رئالیسم وقتی به این مطلب می‌رسند، فریاد بر می‌آورند که این چه دین‌شناسی است؟ حال آنکه قرآن خود ما را به تدبر در آیات الهی دعوت می‌کند. بنابراین این افراد سوال از فهم آیه قرآن را بدعت معرفی کردند، اما واقعاً این چه نوع دینداری است؟

برای شناخت هدف از خلقت باید به ائمه(ع) رجوع کرد

در نتیجه خداوند خلقت را عبث خلق نکرده است و برای هدفی است. حال نباید این هدف را بر مبنای فهم شخصی خودمان تعیین کنیم که به مشکل برخوریم، بلکه باید به ائمه(ع) رجوع کنیم و در راستای تعالیم آنها حرکت کنیم.

یک نکته دیگر هم وجود دارد و آن اینکه اگر در نحوه دینداری خود بگوییم در صورتی که کرونا پیدا شد، خدا نمی‌تواند آن را برطرف کند و نباید از خدا توقعی داشت، چون خدا برای هر کاری ساخته نشده و از طرفی  فقط باید با خدا عشق‌بازی فردی کرد، این تفکر امتداد همان طرز تفکری است که در صدر اسلام به وجود آمد و به تفصیل در مورد آن بحث کردیم که این نوع معرفت نمی‌تواند ما را به هدف خلقت برساند.


لینک پیاده سازی متنی در خبرگزاری ایکنا